Eshghe Soukhte
 
دو شنبه 1 فروردين 1390برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : Hamid

   
 

 

حس میکنم دیگه دوستم نداری   

حس میکنم زیادی وجودم

چرا به این زودی ازم بریدی

من که گل سر سبد تو بودم

حس میکنم  تو این روزا  نمی خوای

یه لحظه هم حتی من و ببینی

کاش میدونستم عشق دیروز من

فردا که شد تو با کی هم نشینی

دوستم نداری میدونم دوستم نداری 

اما تو چشمات مبینم که بیقراری

خدا کنه که برگردی تو پیشم

بدون تو من دیونه میشم

 

دوست ندارم حضور من کنارت

باعث دل خستگیه تو باشه  

شاید سفر رفتن من یه فصل تازه ای از زندگی تو باشه

حس میکنم باید از اینجا برم

جایی که هیچکی راهشو بلد نیست

باید برم که قدرمو بدونی 

یه مدتی تنها بمونی بد نیست

حس میکنم دیگه دوستم نداری

حس میکنم زیادی وجودم


 

 

یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 22:41 ::  نويسنده : Hamid

نپرسیدم چرا رفتی؟  فقط گفتم بری کی بر میگردی؟ ولی رفتی و دیگه بر نگشتی... نترسیدم تو تنهایی، فقط ترسیدم از اینکه نیایی، دیگه شد باورم که بی وفایی، بگو تنهام گذاشتی چرا؟ بگو دوستم نداشتی چرا؟ دلم و شکستی بی صدا، دوستت دارم به خدااااااااااا...  تنهام نزار اشکام و ببین، تنهام نزار بیا پیشم بشین، من بی تو می میرم، بگو دستات و میگیرم، دوستت دارم، فقط همین... همین... 

یک شنبه 22 اسفند 1389برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : Hamid

 

چهار شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, :: 23:21 ::  نويسنده : Hamid

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو

صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد

روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی ,

موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت



ادامه مطلب ...
دو شنبه 16 اسفند 1389برچسب:, :: 1:12 ::  نويسنده : Hamid

بازم هست



ادامه مطلب ...
دو شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 23:42 ::  نويسنده : Hamid

منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 23:25 ::  نويسنده : Hamid

 

گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم

گفتم: کجا؟

 

گفت: رو قلبت

 

گفتم: مگه می تونی

 

گفت: آره سخت نیست آسونه

 

گفتم: باشه بنویس تاهمیشه یادگاری بمونه

 

یه خنجر برداشت

 

گفتم: این چیه؟

 

گفت: سیسسسسسسس- ساکت شدم

 

گفتم: بنویس دیگه چرا معطلی

 

خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت

 

دوستت دارم دیوونه

اون رفته*خیلی وقته کجا؟ نمی دونه

اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده

 

یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 22:37 ::  نويسنده : Hamid

خيلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ...

  خيلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی ، اما ندونه ...

  خيلی سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کنی ...

  خيلی سخته که عشق رو از نگاه کسی بخونی ، اما نتونه بهت بگه ...

  خيلی سخته که سالگرد آشنايی با عشقت رو بدون حضور خودش

  جشن بگيری ...

  خيلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اونی که فکر

  می کنی به خاطرش زنده ای ...

  خيلی سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکنی ، بعد بفهمی

  دوست نداره ...

  خيلی سخته که دلت بخواد گريه کنی ، اما بهونه ی درست و حسابی

  نداشته باشی ...

  خيلی سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدی ، اما اون

  بگه : ديگه نمی خوامت ...

  خيلی سخته که دوسش داشته باشی ، اما نتونی باهاش بمونی ...

  خيلی سخته که بخوای با آب خوردن بغضت رو بفرستی پايين ، اما

  يه دفعه اشک از چشات جاری بشه ...

  خيلی سخته که وقتی که رفتی تا با پول تو جيبی چند ماهت برای

  تولدش کادو بخری با يکی ديگه ببينيش ...

  خيلی سخته که بهت بگه دوست دارم ، اما بعداً متوجه بشی حرفش

  يه (( ن )) کم داشته ...

  خيلی سخته که وقتی با هزار و يک زحمت سعی کردی خودت رو قانع

  کنی که همه چيز فقط يه سو تفاهم بوده ،

  تو خيابون با يکی ديگه ببينيش ...

  خيلی سخته که کسی که تموم زندگيت رو به پاش ريختی ،

  با بی رحمی تموم تو چشمت نگاه کنه و بگه : ديگه دوست ندارم ...

  خيلی سخته که يه عمر با خيال يه نفر زندگی کنی ، اما وقتی فهميد

  عاشقشی بره و پشت سرشم نگاه نکنه ...

  خيلی سخته که دلت رو به کسی خوش کنی که

  يه دلخوشی ديگه داره ...

  خيلی سخته که ازت بپرسه : حاضری باهام بمونی ؟

  و تو با اينکه آرزويی جز اين نداری ، مجبور باشی بگی : نه ...

  خيلی سخته که وقتی بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت ، می ری که

  حرف دلتو بهش بگی ، با يه معذرت خواهی کوچيک بگه :

  فعلاً سرم شلوغه ...

  خيلی سخته که صميمی ترين دوستت بهت خيانت بکنه ...

  خيلی سخته که هميشه مجبور باشی سخت ترين چيزها رو

  تحمل کنی...

                                             خیلی سخته...

چهار شنبه 10 اسفند 1389برچسب:, :: 22:45 ::  نويسنده : Hamid

دلت تنگ است  میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی برایت عذاب است میدانم ،  دوری برایت سخت است میدانم … اما برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم …



ادامه مطلب ...
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 22:49 ::  نويسنده : Hamid

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند.



ادامه مطلب ...
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 22:18 ::  نويسنده : Hamid

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد.به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم ....



ادامه مطلب ...
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 1:24 ::  نويسنده : Hamid

يکي بود يکي نبود
يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت


 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 1:18 ::  نويسنده : Hamid

 


سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟


ادامه مطلب ...
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 1:9 ::  نويسنده : Hamid

 

 

 

پسر از یه دختر خوشش میاد .. و عشق اول از طرف اون شروع میشه .تا جای که زندگیش رو پایه عشقش میزاره.. اما دختره حرفش رو باور نمیکنه..... چون یه چیزایی از قبل دیده و شنیده..... تا دختر میاد پسررو باور کنه پسره دلسرد و خسته میشه..... میره سراغ یکی دیگه...... بد که دختره تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ..... اما پسر رو با یکی دیگه میبینه... اینجاست که میگه حدسم درست بود..

 

جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 22:9 ::  نويسنده : Hamid
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم
 
جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:40 ::  نويسنده : Hamid

چه سخت است پای نوش کسی 

 بودن شمع خاموش کسی دیگر بودن

بایاد کسی که دوستش میداری

یک عمر در اغوش کسی دیگر بودن

یک عمر در اغوش کسی دیگر بودن

قسمت هرکسی که باشی

خوش به حاله روزگارش

پاییز و زمستونش میشه همرنگه بهارش

جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:26 ::  نويسنده : Hamid

....عشق یعنی

 عشق يعني يك سلام و يك درود

 عشق يعني درد و محنت در درون

 عشق يعني يك تبلور يك سرود

 عشق يعني قطره و دريا شدن

 عشق يعني يك شقايق غرق خون

 عشق يعني زاهد اما بت پرست

 عشق يعني همچو من شيدا شدن

 عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

 عشق يعني بيستون كندن بدست

 عشق يعني آب بر آذر زدن

 عشق يعني چون محمد پا به راه

 عشق يعني عالمي راز و نياز

 عشق يعني با پرستو پرزدن

 عشق يعني رسم دل بر هم زدن

 عشق يعني يك تيمم يك نماز

 عشق يعني سر به دار آويختن

 عشق يعني اشك حسرت ريختن

 عشق يعني شب نخفتن تا سحر

 عشق يعني سجده ها با چشم تر

 عشق يعني مستي و ديوانگى

 عشق يعني خون لاله بر چمن

 عشق يعني شعله بر خرمن زدن

عشق يعني آتشي افروخته

 عشق يعني با گلي گفتن سخن

 عشق يعني معني رنگين كمان

 عشق يعني شاعري دلسوخته

 عشق يعني قطره و دريا شدن

 عشق يعني سوز ني آه شبان

 عشق يعني لحظه هاي التهاب

 عشق يعني لحطه هاي ناب ناب

 عشق يعني ديده بر در دوختن

 عشق يعني در فراقش سوختن

 عشق يعني انتظار و انتظار

 عشق يعني هر چه بيني عكس يار

 عشق يعني سوختن يا ساختن

 عشق يعني زندگي را باختن

 عشق يعني در جهان رسوا شدن

 عشق يعني مست و بي پروا شدن

 عشق يعني با جهان بيگانگى

 

جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:17 ::  نويسنده : Hamid

شاگردي از استادش پرسيد:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت. استاد پرسيد: "چه آوردي؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق يعني همين! "
 شاگرد پرسيد: " پس ازدواج چيست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش که باز هم نمي تواني به عقب برگردي! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهي با درختي برگشت . استاد پرسيد که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را که ديدم، انتخاب کردم. ترسيدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم يعني همين!!

جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:15 ::  نويسنده : Hamid

وقتيكه عاشق چشمات شدم تازه فهميدم كه زيبايي چيست * وقتيكه تو رو در قلب كوچكم جاي دادم تازه صداي ضربان قلبم را شنيدم*وقتيكه دست در دستان تو نهادم تازه معناي گرمي را درك كردم *لحظه ها و ثانيه هايي را كه با تو سپري مي كنم بيشتر پي به معناي زندگي مي برم *هنگاميكه به ياد تو هستم مي فهمم كه آرامش چيست و هرگاه به جدايي مي انديشم كنار خود سايه مرگرا مي بينم

جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : Hamid

 

آیا حضورعشق را

             به تماشا بنشینیمم

             یا......انتظاررا؟

                      چشمی براه دارم.

                      چشمی برآسمان...

           می آیی

                            می آیی

                                      و....جهان راسبزخواهی کرد

پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, :: 23:29 ::  نويسنده : Hamid

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر
برازنده
پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


 

 

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از
دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد
چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر
لبخند زد
.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.


مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من
نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

..

...

....

 

 

 

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

 

I love all the stars in the sky, but they are

nothing compared to the ones in your eyes

من تمام ستاره های آسمون رو دوست دارم ولی

اونا در مقایسه با ستاره ای که در چشمان تو

میدرخشه هیچند !

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

Salam be dokhtar pesaraye ashegh man 16 salame modir weblog hastam. khosh oomadin bazam behem sar bezanid age deletoon khast akso matlab beferestid ta bezaram too web felan bye
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان New Moon و آدرس newmoon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 191
بازدید ماه : 231
بازدید کل : 6205
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 191
بازدید ماه : 231
بازدید کل : 6205
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1