Eshghe Soukhte
|
|||
یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 22:41 :: نويسنده : Hamid نپرسیدم چرا رفتی؟ فقط گفتم بری کی بر میگردی؟ ولی رفتی و دیگه بر نگشتی... نترسیدم تو تنهایی، فقط ترسیدم از اینکه نیایی، دیگه شد باورم که بی وفایی، بگو تنهام گذاشتی چرا؟ بگو دوستم نداشتی چرا؟ دلم و شکستی بی صدا، دوستت دارم به خدااااااااااا... تنهام نزار اشکام و ببین، تنهام نزار بیا پیشم بشین، من بی تو می میرم، بگو دستات و میگیرم، دوستت دارم، فقط همین... همین... چهار شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : Hamid چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت ادامه مطلب ... دو شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : Hamid یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : Hamid
گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم
گفتم: کجا؟ گفت: رو قلبت گفتم: مگه می تونی گفت: آره سخت نیست آسونه گفتم: باشه بنویس تاهمیشه یادگاری بمونه یه خنجر برداشت گفتم: این چیه؟ گفت: سیسسسسسسس- ساکت شدم گفتم: بنویس دیگه چرا معطلی خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم دیوونه اون رفته*خیلی وقته کجا؟ نمی دونه اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده خيلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خيلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی ، اما ندونه ... خيلی سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خيلی سخته که عشق رو از نگاه کسی بخونی ، اما نتونه بهت بگه ... خيلی سخته که سالگرد آشنايی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيری ... خيلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خيلی سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره ... خيلی سخته که دلت بخواد گريه کنی ، اما بهونه ی درست و حسابی نداشته باشی ... خيلی سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : ديگه نمی خوامت ... خيلی سخته که دوسش داشته باشی ، اما نتونی باهاش بمونی ... خيلی سخته که بخوای با آب خوردن بغضت رو بفرستی پايين ، اما يه دفعه اشک از چشات جاری بشه ... خيلی سخته که وقتی که رفتی تا با پول تو جيبی چند ماهت برای تولدش کادو بخری با يکی ديگه ببينيش ... خيلی سخته که بهت بگه دوست دارم ، اما بعداً متوجه بشی حرفش يه (( ن )) کم داشته ... خيلی سخته که وقتی با هزار و يک زحمت سعی کردی خودت رو قانع کنی که همه چيز فقط يه سو تفاهم بوده ، تو خيابون با يکی ديگه ببينيش ... خيلی سخته که کسی که تموم زندگيت رو به پاش ريختی ، با بی رحمی تموم تو چشمت نگاه کنه و بگه : ديگه دوست ندارم ... خيلی سخته که يه عمر با خيال يه نفر زندگی کنی ، اما وقتی فهميد عاشقشی بره و پشت سرشم نگاه نکنه ... خيلی سخته که دلت رو به کسی خوش کنی که يه دلخوشی ديگه داره ... خيلی سخته که ازت بپرسه : حاضری باهام بمونی ؟ و تو با اينکه آرزويی جز اين نداری ، مجبور باشی بگی : نه ... خيلی سخته که وقتی بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت ، می ری که حرف دلتو بهش بگی ، با يه معذرت خواهی کوچيک بگه : فعلاً سرم شلوغه ... خيلی سخته که صميمی ترين دوستت بهت خيانت بکنه ... خيلی سخته که هميشه مجبور باشی سخت ترين چيزها رو تحمل کنی... خیلی سخته... چهار شنبه 10 اسفند 1389برچسب:, :: 22:45 :: نويسنده : Hamid دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم … اما برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم … ادامه مطلب ... دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : Hamid نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. ادامه مطلب ... دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 22:18 :: نويسنده : Hamid وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد.به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .... ادامه مطلب ... دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : Hamid دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 1:18 :: نويسنده : Hamid
پسر از یه دختر خوشش میاد .. و عشق اول از طرف اون شروع میشه .تا جای که زندگیش رو پایه عشقش میزاره.. اما دختره حرفش رو باور نمیکنه..... چون یه چیزایی از قبل دیده و شنیده..... تا دختر میاد پسررو باور کنه پسره دلسرد و خسته میشه..... میره سراغ یکی دیگه...... بد که دختره تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ..... اما پسر رو با یکی دیگه میبینه... اینجاست که میگه حدسم درست بود..
جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : Hamid دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : Hamid چه سخت است پای نوش کسی بودن شمع خاموش کسی دیگر بودن بایاد کسی که دوستش میداری یک عمر در اغوش کسی دیگر بودن یک عمر در اغوش کسی دیگر بودن قسمت هرکسی که باشی خوش به حاله روزگارش پاییز و زمستونش میشه همرنگه بهارش جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : Hamid
جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : Hamid شاگردي از استادش پرسيد:" عشق چست؟ " جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : Hamid وقتيكه عاشق چشمات شدم تازه فهميدم كه زيبايي چيست * وقتيكه تو رو در قلب كوچكم جاي دادم تازه صداي ضربان قلبم را شنيدم*وقتيكه دست در دستان تو نهادم تازه معناي گرمي را درك كردم *لحظه ها و ثانيه هايي را كه با تو سپري مي كنم بيشتر پي به معناي زندگي مي برم *هنگاميكه به ياد تو هستم مي فهمم كه آرامش چيست و هرگاه به جدايي مي انديشم كنار خود سايه مرگرا مي بينم جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 1:2 :: نويسنده : Hamid
آیا حضورعشق را به تماشا بنشینیمم یا......انتظاررا؟ چشمی براه دارم. چشمی برآسمان... می آیی می آیی و....جهان راسبزخواهی کرد پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : Hamid دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
.. ... ....
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟ معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد. پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:اس ام اس عاشقانه,SMS LOVE,SMSعاشقانه,اس ام اس عشقولانه,s love,sms eshghoolaneh,sms love english, :: 1:54 :: نويسنده : Hamid
I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes من تمام ستاره های آسمون رو دوست دارم ولی اونا در مقایسه با ستاره ای که در چشمان تو میدرخشه هیچند ! بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب ... صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ
![]() ![]() ![]() ![]() پیوندهای روزانه
![]() ![]() پيوندها
![]()
![]() ![]() ![]() |
|||
![]() |